تایپ این کتاب کار خودمه

لطفا دوباره آپلود نکنید

ممنون


خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد

چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد.

شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد

و مرا از جا پراند.

ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...


فصل 4-1

فصل 5 

فصل 6 

فصل 8-7

فصل 9 

فصل 11-10

فصل 12 

فصل 13

فصل 14 

فصل 15

فصل 16

فصل 17

فصل 18

فصل 19-20-21

فصل 22 

فصل 23

فصل 24 

فصل 27-26-25

پایان

دانلود کل کتاب